یه اتفاق خوب
پسرم 5شنبه ای که گذشت شب نامزدی دختر خاله مامانی که بهش میگی زی زی یعنی رضوانه بود.شب خیلی خوب وبه یاد موندی ومهمتر از همه اینکه شما بچه بسیار خوب وآرومی بودی واصلا به من کار نداشتی وحتی یه5دقیقه ای هم واسه خودت میدون داری کردی ورقصیدی وبشکن زدی. نیکان جون من دختر خاله هامو خیلی دوست دارم.مثه خاهرام میمونن واونام خیلی دوستت دارن.خوشبختیشون آرزوی قلبی منه.ایشالله که خوشیخت وسعادتمند بشن. 2روزم رفتیم خونه پدر جون درگاهی واونا رو هم از دلتنگی در آوردیم. دنیا خیلی قشنگه وتو بهترین وقشنگترین حادثه این دنیایی. حادثه شیرین زندگیم عاشقتم شب نومزدنگ راستی اینم کلاهی که قولشو دادم.اگه کاموا ...
نویسنده :
مامان نیکان
23:9