نیکان جونمنیکان جونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره
قصه شیرین زندگی ماقصه شیرین زندگی ما، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پسرم همه هستی ام

یه اتفاق خوب

پسرم 5شنبه ای که گذشت شب نامزدی دختر خاله مامانی که بهش میگی زی زی یعنی رضوانه بود.شب خیلی خوب وبه یاد موندی ومهمتر از همه اینکه شما بچه بسیار خوب وآرومی بودی واصلا به من کار نداشتی وحتی یه5دقیقه ای هم واسه خودت میدون داری کردی ورقصیدی وبشکن زدی. نیکان جون من دختر خاله هامو خیلی دوست دارم.مثه خاهرام میمونن واونام خیلی دوستت دارن.خوشبختیشون آرزوی قلبی منه.ایشالله که خوشیخت وسعادتمند بشن. 2روزم رفتیم خونه پدر جون درگاهی واونا رو هم از دلتنگی در آوردیم. دنیا خیلی قشنگه وتو بهترین وقشنگترین حادثه این دنیایی. حادثه شیرین زندگیم عاشقتم  شب نومزدنگ                     راستی اینم کلاهی که قولشو دادم.اگه کاموا ...
29 دی 1393

پسر خوب

عچقم اینقد خوبی که نمیدونم از کجا شروع کنم.از حرف زدنات که همچنان رو کلمه هستی وهنوز به جمله تبدیل نشده البته معنی دارهاش،بی معنی ها که اندازه یه کتاب حرف میزنی.کلمات رو درست میگی وادای اون از زبونت خیلی شیرینه. از اینکه خونه رو در چشم بر هم زدنی به خرابه تبدیل میکنی اونوقت دستمال به دست واسم تمیز میکنی. از اینکه به سفارش دختر خاله تازه عروس مامان بهش میگی زیییییی زیییییی یعنی رضوانه. از اینکه دارم اشپزی میکنم باید تو قابلمه رو ببینی مثه امشب که همراه من فرنی درست کردی ومنم تحت عنوان بستنی داغ گولت میزنم.خخخخخخ از اینکه دیگه نمیذاری ازت عکس بندازم وخودتم باید صفحه دوربین رو ببینی. از اینکه واست کلاه خوشگل بافتم ولی باز دور ...
24 دی 1393

لالایی شیرین

پسرکم دیشب برات لالایی خوندم.خیلی بهم چسبید.هرازگاهی لالایی ها برای خودم آرامش بخشه مثه دیشب. یهو وسطای لالایی دیدم چقد خودم سبک شدم وکلماتی میخوندم که هیچ فکر قبلی روش نبود. خیلی آروم شدم.ممنون که این حس قشنگو برام به وجود آوردی عزیزکم   ...
24 دی 1393

داخ

وقتی میبرمت حموم یا دستشویی که بشورمت یا دستت رو میشوریم اگه آب یه کم داغ باشه هی پشت هم میگی داخ داخ.  ازدوش حموم خوشت اومده چرا؟چون زیرش میمونی وهی رو من آب میپاشی ومنم باید هی بگم وووی.شده یکساعتم میمونی ولی نباید کفی بهت زده بشه حموم سرت میندازی.   تا میام سراغ لب تاب میشینی کنارم وهی میگی عس عس یعنی عکساتو بذارم وببینی.  کارت شده به همه اخم کنی واینو از شوهر خاله ات یاد گرفتی.  عالمی داری وعالم تو همه دنیای ماست.دنیای ما باش تا باتو به اوج سرخوشی برسیم ...
18 دی 1393

آپیدا

میای کنارمون یهو انگشتت رو بهم وصل میکنی،انگار یه نکته مهم میخوای بگی؛بعد میگی آپیدا آپیدا بوم بوم.یعنی چی نمیدونیم ولی اینقد قشنگ کلمات رو ادا میکنی که همه غش میرن.منم بماند که دلم میخواد بخورمت.واسه همین من هی بهت میگم آپیدا وتوهم شروع به تعریف ماجرا میکنی.  گمونم دیدی که بادکنکت ترکید همون رو برامون توضیح میدی.  کلا در بست عاشقتیم ...
18 دی 1393

کودکانه های پسرم

پسرکم این روزها برای تو روزهای خوش وسرزندگیه.روزهاییکه ما در کنار هم از تک تک ثانیه ها لذت میبریم وشاهد لحظات ناب وبی تکراری هستیم که من همیشه در حسرت زود وسریع گذشتن اون میمونم. خیلی قشنگ حرف میزنی.مثه بعضی مامانهای خوش کلام تعریف از حرف زدنت نمیکنم چون نمیدونم با این سن وبا این حرفات به زمانت خوبه؟پیشرفته ای؟یا عقبی.در هر حال برای من مادر تو بهترینی وباهوشترینی  بچه خوب وآروم وعاقلی هستی وشیطنت وتخریب چی نیستی واینو همه کساییکه میبیننت موافقن.  تو دنیای کودکانه ات تبلیغات خیلی مهمن،سی دی صدآفرینت همراه فلش کارتهات برات در درجه اولن  توپ وبادکنک جزو یاران جداناپذیرتن  از پفک ونوشابه وژله وآدامس شیک وبستنی نمی...
16 دی 1393

عکس ومکث از زبان نیکانی

نیکان من در حال نون درست کردن تو خونه عزیزش اینجام کمک مامانی میکنم تا ظرفاشو جابجاکنه وای خونه عزیزم چقد بهم ریخته.وای وای وای لفطا مزاحم نشو مامان جون وای امان از دستت مامانی   واینم عکسهای چله سال92و93 عمرتون صد شب یلدا ...
14 دی 1393

عکس ومکث

مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است نیکان من در حال درست کردن نون خونه عزیز جونش  ...
14 دی 1393

ماه19 ماهه من

شور زندگیم  امیدم،همه دنیای من 19 ماهگیت مبارک.عذر تقصیر به خاطر این همه تاخیر  عشق19ماهه من باتو چقدر بزرگ شدم،چقدر عاقل شدم،چقدر بر خود میبالم.  رویای شیرین روزهای دورم   خوشبختم که اکنون به واقعیت زندگی ام تبدیل گشته ای  وچه سعادتی از این بیشتر که آرزوی قشنگ فرداهای منی.  باتو خوشبختم پسرکم ...
14 دی 1393